نفسم بند آمد
کمی پیراهنت را باز کن
من به عطر تو زندهام
نه این هوای آلوده...
نفسم بند آمد
کمی پیراهنت را باز کن
من به عطر تو زندهام
نه این هوای آلوده...
درست است که
فرصت نوشتن
کمتر دست میدهد
ولی هر روز
بیشتر از دیروز
دوستت دارم ❤️
دوست داشتن
فقط گفتن دوستت دارم نیست
بگذار دوست داشتنت
مثل نشانی خانه ای باشد
که نه از کوچه اش معلوم است
نه از رنگ درش و نه از پلاکش
و فقط آن را
از عطر گل های باغچه اش میشناسی
پریشان میکنی دل را
خیال و
حال و
محفل را
چه میدانستم از اول
بدین سان دلبـری داری !
چه قدر من
دیدنت را دوست دارم
در خواب
در غروب
در همیشهی هر جا
هرجایی که...
بتوان تو را دید
صدا کرد
و از انعکاس نامت کیف کرد!
چه قدر من دیدن تـو را دوست دارم